-
ادامه داستان بنویس ۲
1041 پاسخ آغازکننده 🏅🏅🏅🏅🏅سلام ، ممنون از حضور قشنگتون ،ادامه داستانو از نفری قبلی برین
گراز چشم و کرگدن پوستی در دیاری پر از شاخهای مجازی میزیست ،
این دیو سپید پای در مو عزم زیبایی نمود و برفت و ریخت پایین و از نو سر هم گردید و عشاقی ظاهر بینا و باطن نبین در پی او گسیل شدند و مقاومت وی با ادا کردن جمله : ای تف تو روح نفس عماره در کثری از ثانیه به باد برفت اما در همان هنگام ....
-
میلاد Ⓜ️ 1041 پاسخ 🏅🏅🏅🏅🏅 3 هفته پیش و 4 روز قبل
برو بالا برو بالا یار بالا
در انتهای فریادهایم ، تجویز ذهن دیوانهام دیوانهوار بود اکنون همسانه جوکر در هر غمی بیاختیار میخندم
-
هفت خاج 103 پاسخ 🏅 3 هفته پیش و 4 روز قبل
اما در همان هنگام دیو میلفی عشوه کنان و نعره زنان به سوی او روانه شد