وای از این حال که دلت رو پای اعدام میکشه
بال پرواز دلت با پتک عقلت میشکنه
دل بی دل بی صدا تو مقتلش جون میکنه...
روزی چند بار قتل حسم
کار هر روز ِ من ِ
این یه حس تازه نیست!
حال ِ هر روز ِ من ِ...
........................................................
پ.ن:من و این حال عجیبم: [لینک]

گویا از این همه حس که توی عالمه
سهم من وُ دلم!
فقط احوال ِ تلخمه

پر و بالمو که بستن
دلمو زدن شکستن
طاقتی نمونده واسه م
توی این ِ حصار ِ وحشت
......................................
آخرین بار که بش گفتم "میخوامت"
این برات معنی ایی داره؟
جواب داد:
"هرچیزی دو طرفه س"
برو گم شو از این واضح تر شنیده بودین تا حالا؟؟؟؟

هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا
دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست؛
از دوست! بپرسید که چرا میشکند؟!!!
.........................................
پ.ن: امروز میتونستی قند تو دلم آب کنی!ولی تو هم دنیای کوچیک ِ شکوفع رو دوس نداشدی!
پ.ن: امروز حتی اشکامم داشت قربون صدقه ت میرف چش قشنگ ِ بی معرفتم
پ.ن: امروز دلم میخواست سر راهمو بگیری بپری بغلم بگی شکوفه بهاریم! دیگه تموم شد اوووو همع انتظار و دوری
پ.ن: ولی امروز چقد من مُردم...

اولین شکوفه هایی که چشمم بهشون خورد امروز بود صورتی و خجالتی! معلوم بود هنو سردشونع
تو دلم گفتم : اِع جینگول مستونا شمام کع اومدین کع!
۹۹ و ۰۰ هر دوشونو کل زندگیم رو ویبرع و شُک گذشت ولی تو دو قطب کاملا مخالف ِ هم
خدایا بخواه دیگع بس باشع واسه م..به خودت قسم دیگه جونی نمونده واسه م...
فقط اندازه همی "۱' که گذاشدی جلو ۱۴۰۰ ت ..کمی آرامش لطفا
..........................................................‌..‌‌‌‌........
پ.ن: یا حق..

من هربار که نیاز داشتم به کسی،
جز خودم کسی کنارم نبود..
مثل امروز
مثل هرروز

بهار ِ همه با اول فروردین میآیَد
بهار ِ من با آمدن ِ تو!....بهار ِ من باش! خب؟؟؟
...............................
پ.ن: لحظه دیدار نزدیک است... وُ ساز ِ دل ، ناکوک ِ ناکوک است
پ.ن: لطفا همو حاجی اقا خودمو بهم برگردون
پ.ن: شعور رابطه به درک تفاوت هاس مگه نع؟؟

.
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقـــت دم نزنم
من نتــــــــوانم
نتـــــــــوانم
نتواااااااااانم!
................................
پ.ن: گفتی میفهمی منو....اگه میفهمی ! ... نرو!

گاهی هم اون کسی که باید کنار بیاد با اتفاق هایی در آینده .. اون ماییم نه اونا
گاهی هم موضوع اصلی حکایت همون " من همانم که پسندید و پسندیده نشد" ِ باقی حرفا همه بهونه های رفتنه
گاهی هم کاش میشد بی حیا و رک حرف زد
گاهی هم نمیشه به زور به ادما بفهمونی تو رو همونجوری که خلق شدی فهمیدمت و میخوامت
گاهی هم ادما چون اعتماد به نفسشونو قبلیا گزیدن اولین چیزی که توی ما بهش حمله میکنن همون اعتماد به نفسمون ِ
گاهی هم ادما چقد راحت رنگ عوض میکنن..

دلم میخواد گوشیو وردارم زنگ بزنم بگم حاجی اقا .. مرد باش و بیا..
به فرصت این روزای باقیمونده از سال،
به احترام زندگی که تقدیم شد تا معجزه وار تجربه بشه،
به احترام زخم ها که درس شدن و ُبا هر بار عمیق تر شدن،
زنگِ اخطار شدن؛ عمرِ عزیز رو پای بیهودگی ها تلف نکنیم..
هر چقدر که خسته باشیم.اگه قرار به زندگیِ برگ های مرده رو هَرَس کنیم.اگه قرار به مردنِ چه کسی میدونه کی و چطور؟پس تا اون روز اضافه بر چیزی که ذاتِ زندگیِ،
خون به دل ِ دلگیرمون نکنیم.. از همدیگه به بهانه های بچگانه همو دریغ نکنیم..کاش وقتی برچسب بزرگسال رو باخودمون یدک میکشیم حواسمون باشه آدما فقط جنسیتشون نیست که باید خواستنی باشه..
کاش نگه داشتن حرمت نون و نمک رابطه هامونو تمرین کنیم
...............................................................
پ.ن بیشدر ِ متن کپشن رو رهای عزیزم فرستاده واسم ولی چقد حرف دل بود..