چنین شد پس که من دیدم به رویا
ترانهیی را
که
در جان جانان سرودم
با رودهای جاری در چشمانت
تا دریای شبنم نشسته بر گونه
تا اقیانوس خیالت
در رقص بابونهای وحشی
چه زیبا خیالت را
در نامه هایت
جا گذاشتی
میخوانم و مرا نگران نمی کند
گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت
اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟
تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ کس برای خداحافظی
نامه ای چنین مفصل نمی نویسد...