حالا کجایی؟ با وفا !
گذاشتی رفتی بی خدافظی !
میدونستی ما اهل سلامیم اهلِ
خدافظی نیستیم..
توهم که اهلِ سلام بودی،
اهلِ خدافظی نبودی..
حالا کجا میشه پیدات کرد؟ با وفا !
رفتی فکرِ زمین خوردههاتو نکردی؟
مشتی ...!
لامروت ...!
حالا کجایی؟ با وفا !
گذاشتی رفتی بی خدافظی !
میدونستی ما اهل سلامیم اهلِ
خدافظی نیستیم..
توهم که اهلِ سلام بودی،
اهلِ خدافظی نبودی..
حالا کجا میشه پیدات کرد؟ با وفا !
رفتی فکرِ زمین خوردههاتو نکردی؟
مشتی ...!
لامروت ...!
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
( بابا طاهر )
شمارو نمیدونم
ولی من شخصا جمله های:
"میخرم برات"
"صبح زنگ میزنم بهت خواب نمونی"
"الان چیکار کنم حالت خوب شه؟"
"همراهت میام."
"باهم بریم: غذا بخوریم."
"هواتو دارم."
"رسیدی زنگ بزن."
رو از صدتا "دوست دارم" بیشتر قبول دارم
از متفاوت بودن نترس
سبڪ زندگی خودت را
داشتہ باش...
حتی اڪَر نتیجہ اش
تنهایی بود...
بدان که تنهایی بهتر
از بودن درمیان ڪسانی ست
ڪہ دوست دارند
مانند آنها رفتار ڪنی!
دیوار دل دیگران را نشکنیم !
وقتی عصبی میشید
هر حرفیو به زبون نیارید
دل همو نشکنید...
زود قضاوت نکنید...
آدما دلشون اندازه مشتشونه کوچیکه
مثل این میمونه یه کاغذو مچاله کنی
بعد پشیمون بشی و ازش
بخوای مثل روز اولش بشه ، میشه؟
نه نمیشه، دیگه مثل روز اولش نمیشه
دل منم مثل همون کاغذس
وقتی ناراحتم میکنی
با حرفات دلمو میشکنی
دیگه نمیتونم هضم کنم
نمیتونم ببخشم، نمیتونم...
حتی از یه تایمی به بعد
نمیتونم خودمو توجیح کنم
کم میارم و تبدیل میشم به یه بغض...
یه شبایی هم هست حالت خوبه،
اصن هیچی نشده ها یه هو دلت میگیره...
بی دلیل!
بعد هی میخوای علت این حالتو پیدا کنی
ولی هیچی پیدا نمیکنی!
این لحظه خیلی بده...
میدونی، وقتی دلیل حال بدتو میدونی
میتونی یه کاری کنی ولی وقتی ندونی چته
هیچ کاری از دستت بر نمیاد...
و تلخ ترین قسمت داستان اونجاست که
خودت نتونی واسه خودت کاری کنی!
خودت نتونی خودتو درک کنی!
خیلی لحظه گنگیه...
گفتم گرفتارت شدم
گفتی دوارت نیستم
گفتم بمان با قلب من
گفتی یارت نیستم
گفتم زمستان می شوم در انجماد رفتنت
گفتی مدارا بایدت دیگر بهارت نیستم
خدا کند یک اتفاق
خوب بیافتد وسط زندگیمان
انقدر خـوب
که خاطرات سالها جنگیدن
وخواستن ونرسیدن از یادمان برود
همین الان همین ساعـت
همین حـالا.......
از پشت کوهای صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
بــرای هـمـیشه..
مهربان باشیم با هم
زندگی فقط عشق است به هم
شاد کردن دلها
غم از چهره ای پاک کردن
من بدون تو مثل
پیتزای بدون سس کچاپم
من بدون تو مثل
شیر کاکائو بدون کیکم
من بدون تو مثل
ادبیات بدون شعرم
من بدون تو مثل
درختِ بدون برگم
من بدون تو مثل
جسم بدون روحَم